loading...
شهرتروا
فردین بازدید : 8 نظرات (0)

سلطانِ ویرونه ی قلبم،سلام...

این قلبی که دارم اَزَش حرف می زنم،

 از اول اینطوری ویرون نبود،

 خونه ی قلبمو با خِشتِ وجود تو

 و با چار چوبِ احساس خودم بنا کرده بودم ،

دفعه های اوّل که چند روزی نمی دیدمت

با اینکه غم دوریت عذابم می داد ،

 اما چون می دونستم دیداری هست و قراره به زودی ببینمت

 یِه کم همچین این غمِ فراق و شوق دیدارت

و اون عشق بازی هایی که از دوری هم می کردیم،

برام شیرین بود، چون این دوری رهگذر بود ،

 اما چند وقت که گذشت و این دوری ها تکرار شد

دیدم انگار یه جورایی داره غم دوریت مهمونِ دلم میشه

 و نبودن من هم برات عادت شده ،

و این دوری اونقدر زیاد شد که دیگه نمی شد بگم دوریت مهمونِ دِلمه ،

آخه دیگه صابخونه شده و شد مَثَلی که  میگن

 << از دل برود هر آنکه از دیده برفت >> ،

آره یه دفعه جایِ خالیمو تویِ خونه ی دلت حس کردم،

و آخر از این دوری های تکراری،خشتِ خونه ی قلبم فرو ریخت

 و شد این قلب ویرونه ای که ازش برات حرف زدم.

حالا من موندم و یه قلبی که بی عشقِت گاهی می زنه و گاهی . . .


 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
سلام.به شهر من خوش آمدید. امیدوارم میزبان شایسته ای باشم.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    بدترین شرایط عطسه زدن؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 91
  • کل نظرات : 19
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 54
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 46
  • بازدید سال : 56
  • بازدید کلی : 2,661
  • کدهای اختصاصی
    سندها