اشکهایم....
درتنهایی خود لحظه ها را برایت گریه کردم
در بی کسیم برای تو که همه کسم بودی گریه کردم
در حال خندیدن بودم که به یاد خنده های سرد و تلخت گریه کردم
در حین دویدن در کوچه های زندگی بودم که ناگاه به یاد لحظه هایی که
بودی
و اکنون نیستی
ایستادم و آرام گریه کردم
ولی اکنون می خندم آری میخندم به تمام لحظه هایی که به خاطرت اشک
هایم را
قربانی کرد